دوست آن باشد که گیرد دست دوست

دوست آن باشد که گیرد دست دوست

آنچه در این مقاله می‌خوانید

به دریا در، منافع بی‌شمار است

و گر خواهی سلامت، بر کنار است

رفیق این سخن بشنید و به هم بر آمد و روی از حکایتِ من در هم کشید و سخن‌هایِ رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند.

دوست مشمار، آن که در نعمت زند

لافِ یاریّ و برادرخواندگی

دوست آن دانم که گیرد دستِ دوست

در پریشان‌حالی و درماندگی

دیدم که متغیّر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود، به‌نزدیکِ صاحب‌دیوان رفتم به سابقهٔ معرفتی که در میانِ ما بود و صورتِ حالش بیان کردم و اهلیّت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این بر آمد لطفِ طبعش را بدیدند و حسنِ تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن مُتَمَکِّن شد. هم چنین نَجْمِ سعادتش در ترقّی بود تا به اوجِ ارادت برسید و مقرّبِ حضرتْ و مشارٌاِلیْه و معتمَدٌ عَلَیْه گشت، بر سلامتِ حالش شادمانی کردم و گفتم:

ز کارِ بسته میندیش و دلْ شکسته مدار

که آبِ چشمهٔ حیوان درونِ تاریکی است

اَلا لایَجْأّرَنَّ اَخُو الْبَلیَّةِ

فَلِلرَّحْمٰنِ اَلْطافٌ خَفِیَّةٌ

منشین ترش از گردشِ ایّام که صبر

تلخ است ولیکن برِ شیرین دارد

دیدگاه ها

ارسال دیدگاه